- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند دو تا کـریـم در عـالـم بـرای ما باشند حسن شدی که اگر از بقـیع برگـشتـند کـبـوتـران هـمه راهی سـامـرا باشـند دلیل خوشۀ انگور عسکری این است که تـاکها نـنـشـیـنـند روی پـا بـاشند حسن شدی که میان مُضیف چشمانت تـمام شـهـر به عـشق شـما گـدا باشـند حسن شدی که به هنگـام بردن نـامت بـقــیـع آمـدههـا یــاد مـجـتـبی بـاشـنـد حسن شـدی که شبـیـه بـقـیع اینجا هـم هـمیشه گنبد و گـلـدسته سر جدا باشند حـسن شدی که شبـیه بـقـیـع، خُـدامت به دور قـبـر تو ذرّاتِ در هـوا بـاشند حسن شدی که غریبی غریب تر باشد که زائـران تو در بین کـوچهها باشند حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد که خـادمـان تو در شهر کـربلا باشند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
سامرایی میشوم وقتی هـوایی میشوم از زمین پَر میکشم غرق رهایی میشوم سـیـّدی ای حـســنِ دوم آل مـصـطـفـی تو کریمی که چنین گرم گدایی میشوم بهترین ساعات عمرم با شما سر میشود شادم از اینکه غلامِ چون شمایی میشوم مطمئن هستم که تاثیر روایات شماست اربعین؛ هر سال؛ اگر کرببلایی میشوم یـاد تـخـریب مـزار تو مرا دق میدهد هر سحـر شرح غمِ بیانـتهایی میشوم گوشۀ حجره مدینه، کربلا، یا مشهد است اشکـبار بغـض های بی صدایی میشوم روضههای سخت تو جمع حسن بود و حسین یا حسینی میشوم یا مجـتـبایی میشوم منتـظِر بودی به دیـدارت بیاید منـتَـظَر مثل تو هـمنالۀ مهدی کجـایی؟ میشوم حرف دل من میزنم با حجت بن العسکری الامان و العجـل یا حجت بن العسکری
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
بـیـن بـسـتر در اوج تـنهـایـی بی صدا مانـده شیـونش انگار گـاه زنـدان و گـاه در تـبعـیـد سـپـری کـرده روزگـاری را بــرســانــیـد جـــرعـــۀ آبــی بـرسـانـیـد بـهـر تـسـکـیـنـش تنش انگار بین تب میسوخت آنچنان که شراره شد از زهر بـا صـدایـی بُـریـده و لـرزان شرحی از حال مضطرش میگفت مادرش را به گریه میدیـد و از قـیـامِ نـشـسـتهای میگـفت کوچه کوچه غروب تلخی داشت لحـظهها لحـظههای آخـر شد
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
من آن مسافرم که دو چشمم بهاری است بارانِ غربتم به روی گونه جاری است مـن آن مـسـافـرم کـه ز اجـداد اطهـرم غـربت برای زنـدگیام یـادگاری است سهم من از تـمامیِ دنیاست جـام زهـر سهـم دو دیـدۀ پـسـرم بـی قـراری است پـهـلـو شـکـسـته مـادرم آمد به سـامـرا ایام ماتـم و مـحـن و سـوگـواری است دردی عجیب پیکـر من را فـرا گرفت ضعفی نشسته در تنم این زهر، کاری است من میروم به دیـدۀ خـونـبار، سـامـرا گـردیـده کـربـلای من انـگـار، سـامرا زهری که خوردهام به تنم التهاب ریخت رنگم پرید و بر رخ من ماهتاب ریخت سـوزاند زهـر معـتـمد از پای تا سـرم زهرش شراره بر جگرم بی حساب ریخت تا اینکه دست و پا بزنم هم رمق نماند از بس توان ز پیکر من با شتاب ریخت این غـم عـذاب داد مـرا تا در آن میان دیدم به چهـرۀ پسرم اضطراب ریخت میخـواستم که آب بـنـوشم ز تـشـنگی از دستهای بی رمقـم ظرف آب ریخت من که ز دست مهدیِ خود آب خوردهام یـاد حـسـین کـردم و صد بـار مُـردهام ساعات آخـر است، من انگـار میروم بــا دیــدۀ تــر و تـنِ تـــبــدار مـیروم دنـیـا به یادِ کـوچه بـرایم جـهـنـم است بـا یـاد مــادر و در و دیــوار مـیروم بیـهـوده نیست فـصل جـوانی خزانیام قـامت خـمیـده از غـم مسـمـار میروم در سـامـرا بـه یـاد مـدیـنـه نـفـس زدم با داغ روضـههـای شـرر بـار میروم نام دو جا هـمیـشه ز غـم میکـشد مـرا هر بار که به «کوچه و بازار» میروم مـا اهـل بـیـت حـامـل فـریـاد زیـنـبـیـم لحـظه به لحـظه و هـمه جا یاد زینـبیم در بسـترم من و به سـرم مـادرِ حسین گـردیـد خـاک کربوبلا بـسـتر حـسین من سـر به دامن پـسـر خـود گـذاشـتـم ای وای بر حـسین و عـلیاکـبر حـسین فرزند من کنار من است و دلم شکست بر حـالت حسین و علیاصغـر حـسین ایـنجـا جـسـارتی به من و پـیکـرم نشد در زیر دست و پاست ولی پیکر حسین والله قـلـب عــمــۀ مــا تـکّـه تـکّـه شـد هر دفعـهای که دید به نیـزه سر حسین پامـال شد به روی زمین جـسم جدِّ من اشکش چکید هر که شنـید اسم جدِّ من
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد وقـتی که با تو اینچـنین نامهـربان باشد ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد دریایی از درد و غریبی موج خواهد زد پـای حسن هـرگاه جـایی در میان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست سقـف مـزارت هم زمانی آسـمـان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست وضعت میان خانه چون زندانیان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست خـون دلت از کنج لبهایت روان باشد آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد سخت است تشنه باشی و لبهای لرزانت حـتی بـرای آب خـوردن نـاتـوان بـاشد هنگـام برخـورد لبت با کاسۀ آب است وقت گـریز روضههـای خـیزران باشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
سامرا، از غم تو، جامهدران است هنوز چشم نرگس به جمالت، نگران است هنوز پـسر حـضرت هـادی! به فـدایت پـدرم پـدر حـضرت مهدی! به فـدایت پـسرم حج نرفـتی تو، ولی قـبلۀ حاجات شدی تو خودت، عین صفا، مشعر و میقات شدی کعبه، یک چاردهم، بی تو صفا کم دارد بی تو، یک چاردهم، عطر خدا کم دارد مـاه زیـبـا! حـسنِ دوم زهـرا ! برخـیـز مهدیت دل نگـرانت شده، بابا! برخیز باز هم جانِ جهان را، تو در آغوش بگیر صاحب عصر و زمان را، تو در آغوش بگیر روی زانــو بـنــشــان آیــنـۀ طـاهــا را تو ببـوس از طرف ما، پـسر زهـرا را غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است به رقیه قسم! آقا! که یتیمی سخت است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
یازده بار جهان گوشۀ زندان کم نیست کـنج زنـدان بلا گـریۀ باران کم نیست سـامــرایـی شـدهام، راه گـدایـی بـلـدم لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست قـسمت کعـبه نشد تا که طوافـت بکـند بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست یـازده بار به جـای تو به مشهـد رفـتم بپذیـرش، به خدا حج فقیران کم نیست زخـم دنـدان تو و جـام پُر از خـونـابه ماجرایی است که در ایل تو چندان کم نیست بوسۀ جام به لب های تو یعنی این بار خیزران نیست ولی روضۀ دندان کم نیست از همان دم پـسر کوچکـتان باران شد تا همین لحظه که خون گریۀ باران کم نیست در بقـیع حـرمت با دل خون میگـفـتم که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست؟
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
نگاه کن که مرا غـربتت کجا انداخت مـرا حـوالـی بـازار سـامـرا انـداخـت گـدای شهـر شـمایم گـدای لـطـف شما خدا به گردن من منصب گـدا انداخت ز غربت حرمت کل سینهام زخم است نگاه کن که غمت روی سینه جا انداخت مجـاوران حـریـمت تـمام نـاصبـیانـد مرا همین غـم عظمی به ابتلا انداخت غـم اسیـریـتان هم شبـیـه روضۀ شـام عجیب نوکرتان را ز دست و پا انداخت برای غربـتـتان شعـر کـم سروده شده مـرا حکـایـتـتان یـاد مجـتـبـی انداخت مشخص است از این قافیه که آخر یار ز سامـرا دل ما را به کـربـلا انداخت اگرچه کاسه به لبهای تو اصابت کرد ولی به جان لب شاه چوب را انداخت و روضۀ کفن و غسل و دفن و تشییع ات مرا به یـاد شـه و یـاد بـوریـا انداخت تـمام ایـل و تـبـارم فـدای روضـۀ تـو حسین مهـر تو را در دلم خدا انداخت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
زهـر جانکـاه به جـان جگـرش افـتاده لـرزه بـر پـیکـرۀ بـال و پـرش افـتاده عـطـش از سوخـتگـی لب او میبـارد شـدت زهــر به لـبـهـا اثــرش افـتــاده چـشـم او آمـدنـی را به تـمـاشـا مـانـده بـا دلـی تـنـگ به یـاد پـسـرش افـتـاده درِ سرداب که وا شد دل او ریخت بهم یـاد یک خـانـهای و مـیـخ درش افتاده لحظۀ آخر او روضه شد و سخت گریست داغ مـادر بـه دل شـعـلـهورش افـتـاده یاس در آتش و یک شهر تماشا میکرد در به روی بـدن مـحـتـضرش افـتـاده محسن و مادر و دیوار و لهـیب هـیزم روضه در روضه همه در نظرش افتاده گفت آهسته به گوش پسرش،مادرمان رد یک پنجـه به چـشمان تـرش افتاده
: امتیاز
|
شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
دیگـر تـوانی در میان پـیکـرت نیست آقا رمـق بیـن دو چـشمان ترت نیست لعنت به این زهری که آبت کرد این طور در بسترت انگـار جسم لاغرت نیست دخـتـر نـداری تـا پـرسـتـار تـو بـاشـد جان میدهی و هیچ کس دور و برت نیست این روزها داری دلـی پُـر از سقـیـفـه در گوش تو جز نالههای مادرت نیست مثل حسن پیری چه زود آمد سراغت این روزگـار بیمـروت یاورت نیست دور از وطن در سامـرا خیلی غـریبی آقـا ولـیکـن قـاتـل تو هـمـسرت نیست لب تشنهای، لب تشنهای، لب تشنه اما ساعات آخر خنجری بر حنجرت نیست مهدی است بالای سرت وقت شهادت بیغـیرتی مثل سنان بالا سرت نیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
چون یاکریمِ خسته و بیبـال و پَر شده این آهِ مُختصر شدهاش، مُحتضر شده! برگشته رنگ و روش، تنش تیر میکشد یعنی که زهـر بـر بدنـش کـارگر شده از فرطِ درد تا زمین خورد لب فِشُرد این ضعفِ چیره بر بدنش دردسر شده یک دست زد به پهلو و یک دست روی خاک آقـا چه ارثِ مـادریاش بـیـشـتـر شده دارد به روی مادرِ خود فکـر می کند این دوّمین حسن نفسش شعله ور شده دریـا میانِ چـشم تـرش پـا گـرفته بود آری دوباره روضۀ زهـرا گرفـته بود خـوب است آمده پـسرش تا امـان دهد تا که ادب به ساحـتِ بـابـا نـشان دهـد بـا ظـرفِ آب آمـده، بـیتـاب آمـده ... از راه آمـده، نکـنـد تـشـنه جـان دهـد گوئی که قصد کرده بدین دست و پا زدن تا یک گریز یاد دلِ روضه خوان دهد ظرفی که خورد بر لب و دندان این امام شایـد به چـشمِ ما خـبرِ خـیـزران دهد با چـشمِ گـود رفـته به گـودال میرود با یـادِ عـمه زیـنـبـش از حـال میرود
: امتیاز
|
شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز نـفـست تـنـگ شده کـنـج قـفـس افـتـادی باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز پـســرت آمــده بــالای سـرت آقـا جــان مرهمی بر جگر پُر شررت هست هنوز اثـر وضعی سـم خـشکی لبهـاست، ولی خوب شد کاسۀ آبی به برت هست هنوز لب تو خشک و دو چشمان تو تر آقا جان گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای سـامـرهات قـبلـۀ دل کعـبۀ جانها ای سفرۀ احـسان تو پیـوسته جهانها ای عـبـد خداونـد و خـداونـدِ زمانها ای پـایۀ قـدر و شرفت فـوق مکانها آگـاه ز اسـرار عـیـانهـا و نـهـانهـا کوتاه به مدح تو و وصف تو زبانها ای روی تو در بزم ازل شاهد و مشهود وی آمده ساجد به خدا بر همه مسجود هـم قبلـۀ حاجاتی و هم حجّت معـبود هم حمدی و هم احمد و هم حامد و محمود غیر از تو که باشد پدرِ مهدی موعود مهدی که بهار آرد در فصلِ خزانها ای جان جهان ای همه جانها به فدایت ای نام نکویت حسن ای حُسنِ خدایت خـورشیــد پنـاه آرد، در ظـلِّ لــوایت امـضـای عبـادات همـه؛ مُهـر ولایـت بالاتــر از آنــی کـه بگوینــد ثـنـایت بر اوج جلالت نرسـد وهم و گمانها در وصـف تــو اشیـاء زبـانـند زبانند جز مدح تو را خـلق نخوانند نخوانند گـلهای جـنـان بیتـو خزانند خزانند بـا آنـکــه مـقـام تـو نــدانـنـد نـدانـنـد پـیـوستـه روانــنـد روانـنــد روانـنــد تـا دور مـزار تـو بـگـردنـد روانهـا بوی خوش جنّت ز غبـار قدم توست عیسای مسیح آنچه که دارد ز دم توست حاتم که کریم اسـت، گدای درم توست تو دست خدا هستی و هستی کرم توست تنهـا نه فقـط سامـرۀ دل حـرم توست هرجا نگرم از تو عیان است نشانها تـو دُرِّ گــرانـمـایــۀ دَه بحـر کـمـالی تـو مهـر فــروزانِ سمــاواتِ جـلالی تـو عبـد، ولـی عبـد خداونـد جـمـالی احمد رخ و حیدر ید و صدیقه خصالی دوم حـسـن از حُسـن خـدای مـتعـالی ای شاهد حُسن ازلت چـشـم زمانهـا ای خلق سماوات و زمین خاک در تو ای چــار عـلــی آمـده جـد و پـدر تـو ای مـنـتـقـــم آل مـحـمّــد پــســر تــو پـیـوستــه ســلام از طـرف دادگر تو بـر مهدی و بر نرجس نیکو سیر تو مهدی که بوَد در کف او خط امانهـا ای در جگـر شیعه شـررهای غـم تو ای ارث تو از مـادر تو عـمـر کم تو با آنکـه بـوَد عـرش به ظـلِّ عـلـم تو خــم شـد کـمـر چـرخ ز بــار الـم تـو برپاست در عالم همه جا ذکر و دم تو دارند به یادت همه در سیـنـه فغانها با آنکه وجودت همه جا تحت نظر بود از نور تو لبریـز دل جن و بـشر بود وز علم تو دشمن را احساس خطر بود هرجا که خبر بود، فقط از تو خبر بود پیوسته تو را قوت و غذا خون جگر بود پُر بود دلت روز و شب از درد نهانها افسوس که شد گلشن عمر تو خزانی آه ای جگرت سوخته از سـوز نهانی دادنـد تــو را زهــر در ایــام جـوانی جان شـد به لبت از ستـم دشمن جانی شد کار محبـان ز غمت مرثیهخوانی جوشید شرار از نفس مرثیهخـوانهـا بگذار که بـا سـوز جگر یار تو باشم بگـذار کـه پیوستــه گرفتـار تـو باشم هرچند که خوارم چه شود خار تو باشم افـتـاده بــه خـاک ره زوّار تـو باشـم بـا مهــدی مـوعـود عـزادار تو باشم هـر چند بوَد شرح غمت فوق بیانها مـن «میثـمـم» و شیـفـتـۀ دار شمـایم مـداح شـمـا، نـوکـر دربــار شـمـایـم یـک عـمـر گـدای سر بـازار شمـایـم خود هیچم و بـا هیچ، خـریدار شمایم گـفتـم کـه شـوم یـار شما، عار شمایم دارم بـه سـر شانه بسی کـوه زیانها
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
یک سـامـرا انـدوه کـنج سیـنۀ مـاست دانی که عـمـری غصۀ دیرینۀ ماست از غـربـتـت آیـین غــم آیـیـنۀ مـاسـت بغض عدویت بغض ما و کینۀ ماست دارد غـبـار بی کـسی کـوی حـریمت گرد عـزا بـنـشـسته بر روی حریمت دشمن به جـرم عـاشـقی کشته شما را چون جـلوه گـاه خـالـقی کشته شما را چون نـور فجـر صادقی کشته شما را پرپر چو یاس و رازقی کشته شما را چـشم زمیـن و آسـمـان بر تو بگـریند جـانـا تـمام عـاشـقـان بـر تو بگـریـنـد زهــر جـفـا در قـتـلـتـان بـاشـد بـهـانه جـان داده اید از غصه هایی بی کرانه کوی مـدیـنـه، کـربـلا، این دو نـشانـه شــام بــلا و کــوفــه و جــور زمـانـه اینها هـمـه بر جانـتـان گـردیـده قـاتـل گر چه جهان زهـر جـفـا را دیده قاتل نامت حسن، خلقت حسن، خویت حسن بود جمع خصال و خُلق نیکویت حسن بود ذکر خوش و زیبا و دلجویت حسن بود قلبت حسینی، نقش بازویت حسن بود ذکر تو را گـفتن به لب اوج سخن شد مهدی به نام اطهرت، یابن الحسن شد یابن الحسن یعنی که مهدی زادۀ توست شمـشیر مانده در غـلاف آمادۀ توست نـام خـوشـش زیـبـایـی سجـادۀ توست او مـیـوۀ قـلـب تــو و دلـدادۀ تـوسـت برگـو بیـایـد دیدهها چـشـم انـتـظارنـد آقـا بـیـا کـه یـاس هـا دل بـیقــرارنـد آقـا بیا که فـاطـمه چـشم انتـظار است با مادرت قـلب همه چشم انتظار است هستی به اشک و زمزمه چشم انتظار است بشتاب امیر عـلقـمه چشم انتظار است زیبا شود گر که به رجعت آخر ای یار آیـد امـیــر عـلـقــمـه گـردد عـلـمــدار
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
اینـست راز روضۀ اشک روان شدن خـورشید بودن و پسِ پرده نهان شدن دور از وطن شدن،به شب تار،بیخبر تبـعـیـد از مدینه به یک پـادگـان شدن مـحـروم از دیـار وَ دیــدار شـیـعـیـان زندان شدن،غریب شدن، بیامان شدن هر شب شبیه سید و مولای خود علی با چـاه در نـوا شـدن و هـمزبـان شدن با دست و پای بسته چو اجداد طاهرین از فرط غصه، پیر و بظاهر جوان شدن هم حـرف بـد شنـیـدن و دم بر نیامدن هم بارها به دشمن خود میـزبان شدن عمری امام بودن و در حصر دشمنان هر دم به یک جفا و ستم امتحان شدن گاه از مدیـنه، یکـسره تا سامـرا اسیر چون شام و کوفه، همسفر ساربان شدن گـاهی شهیـد سَـمّ و گهی، سُمّ استران گاهی اسیـر نیـزه و گاهی سنـان شدن گاهی به جُرمِ زادۀ زهرا شدن غریب گاهی به جرم آل علی، بی نـشان شدن آیـا اِمـامـتـان حـسنِ عـسـگـری نـبـود تا کی هـنـوز مـنـتـظـر این و آن شدن اصـلا پِـی بــقــای ولایـت بــنــا شــده چـنـدین امـام ، یـار امـام زمـان شـدن ای شیعه هر غمی که رسد،"فَابکِ لِلحسین" اینـست راز روضۀ اشـک روان شدن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای ز چـشم همگان ریخته اشک بصرت حسنی و چو حسن خون شده عمری جگرت در پی مـاه صفـر معـتـمد از زهـر جـفـا کرد با عـمّ گـرامیت حـسـن هـمـسـفـرت سالها شـمع صفـت سوختی و آب شدی نه فقط زهر جفا زد به دل و جان شررت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای به قـربان جـمالت یا امام عسگری پر زند دل در هوایت یا امام عسگری آرزویم باشد آقا، کاش من هم میشدم خادم صحن و سرایت یا امام عسگری من بمیرم از غـم عـظمای تو آقای من میرسد هر دم صدایت یا امام عسگری میشوم من هم مدافـع بهر دربار شما تا کنم جـان را فدایت یا امام عسگری من شدم عمری غلام روسیاه مهدیات تا کنم جـلب رضایت یا امام عسگری
: امتیاز
|
شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
زهری که رفت بر جگرت بیحساب شد حـالت ز ظلـم دوره زمـانه خراب شد امـروز سـامـرا شده گریان روضهات هـمپای تو که کاسۀ چشمت پُـرآب شد وقتی گذشت از سرتان غـصۀ عـطش کـارت بکـاء بـر لـب طفـل ربـاب شد از داغ کــربــلا تـن تـو درد مـیکـنـد پُر خـون دلت ز ماتـم بزم شـراب شد باشد همیشه صحن و سرایت غریب تر از قـبـر مـادری که سرایش تراب شد در آرزوی "جنت" پـاکـت همیشه من یعـنـی کـه رویـتِ حـرم تـو ثـواب شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
او اهل گریه بود و دو چشم نجیب داشت با نام مجتبایی اش انسی عجیب داشت او هم کریم بود و به هنگام بخـشـشش رزق یتیم و سائل و مسکین به جیب داشت آری تـمـام اهـل مـقــاتــل نـوشـتـهانـد دشمن هم از عنایت و لطفش نصیب داشت مثل حسن حـرم به مزارش وفـا نکرد دیدم که صحن خاکی و قبری غریب داشت دستم به سمت چاک گریبان خویش رفت وقتی که نام او به لبش عندلیب داشت او دست خاک زلف پریشان خود نداد بالا سرش به جای سنان او طبیب داشت وقتی که زهر پا به روی سینهاش گذاشت فرزند او به روی لب امن یجیب داشت ابن الـرضـای سـوم این خـانـواده هـم مرثـیهای شبیه به یابن الشبـیب داشت خاکی شده است صورت گلدستههای او یعنی که میل روضۀ خدالتریب داشت
: امتیاز
|
شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
اثـر زهـر به کـل بـدنت معـلـوم است شدّت درد تو و ضعف تنت معلوم است گاه غش میکنی و گاه به خود میپیچی خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است حرف خود را به تکان دادن سر میگویی حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است سعی داری که نبـیند پـسرت اما حیف باز خـاکی شدن پیـرهـنت معلوم است پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود در نگاه تو غم دل شکنت معلوم است کـاسه نزدیک لبـت میشود و میافـتد باهمین زاویه زخم دهنت معلوم است قصدت اینست تو هم کرببلایی بشوی این مواسات در عطشان شدنت معلوم است فـرق بـسیـار تو بـا جـد غـریـبـت آقـا وقت تشییع و کفن داشتنت معلوم است گـوشۀ دیگر فـرق تو در این امـنـیـتِ خواهران و حرم لطمه زنت معلوم است ته گودال نرفتی به سرت سنگ نخورد شکر این لحظۀ آخر بدنت معلوم است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای آفـتـاب، سـایـه نـشـیـن جـمـال تـو ای عمر خضر، بسته به آب زلال تو ای نـیـستی خـلـق دو عـالـم، زوال تو ای هست و بودِ خلقت و هستی، وبال تو مائـیم در حریم تو، داریم چـشم لطف از دامن کـریـم تو داریـم چـشم لطـف اینجا مـقـربان، صُلحا صف کشیـدهاند پیغـمبران حق، شهـدا، صف کشیـدهاند آقا ببـین چـقـدر گـدا صف کـشیـدهانـد در «سُرّ مَن رأیِ» شما صف کشیدهاند تا که شـونـد جـزو گـدایـان حـضرتت روزی خورند از نمک و نان حضرتت ای سامرات، گـلشن زیـبای اهـل بیت گـلـدستهات، بهـشت دِلارای اهل بیت دور ضریح، در حرمت، جای اهل بیت از نسل توست «مهدیُ مِنّایِ» اهل بیت امشب که ما به روضۀ تو مشتری شدیم مشغـول ذکر یاحسن العـسگری شدیم کعبه در این دیار به دورت طواف کرد پای همین مزار به دورت طواف کرد روزی هزار بار به دورت طواف کرد با قلب داغدار به دورت طـواف کـرد ای قبله گاه یار، به دور خودت بچرخ حج را بجا بیار، به دور خودت بچرخ ای آنکه چـشم دهـر برایت گـریـستـه در آسـمـان دو نهـر بـرایت گـریـسـته جـبریـل بـحـر بحـر بـرایت گـریستـه مسـموم زهـر، زهـر بـرایت گریـسته آقای من، نلرز، به دور خودت نپـیـچ بر خویشتن نلرز، به دور خودت نپیچ آقا تو هـم ز سـمِ جـفـا، تشنه لب شدی آزرده زهر قلب تو را، تشنه لب شدی رفته دلت به کـربـبلا، تـشنه لب شدی با یـاد دست های جـدا، تشنه لب شدی در ظـلّ آفـتاب لبـش تـشنـه مـانده بود پـورِ ابـوتـراب، لبـش تشنه مانـده بود آقـا بـنـوش آب گـوارا، بـگـو حـسیـن بگـذار سر به دامن مولا، بگو حـسین آسـوده سیـر کن به ثـریّـا، بگو حسین مهدی کنار توست، همین جا، بگو حسین او آمده است رخت عزا را به تن کند آمـاده اسـت تـا بـه تـن تـو کـفـن کـنـد کرببـلا، حـسین، دریـغـا کـفـن نداشت اصلاً کفن که جای خودش، پیرهن نداشت جز زخمِ تیر و نیزه شکسته، به تن نداشت "هذا قلیل"، پس به گمانم بدن نـداشت جـسـمی که پـایـمال سم اسب ها شود باید که سهم خـاک شود، بـوریـا شود
: امتیاز
|